درباره وبلاگ


هیچ کس تنهاییم را حس نکرد هیچ کس تنهاییم را لمس نکرد هیچ کس تنها بودنم را درک نکرد هیچ کس تنها بودنم را ندید چرا هیچ کس مرا باور ندارد؟ هیچ کس... چرا؟ خدایا چرا اینقدر تنهایم؟


ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 163
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 175
بازدید ماه : 1772
بازدید کل : 377007
تعداد مطالب : 317
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1

فال روزانه

javahermarket

بزرگترین وبلاگ علمی تفریحی
شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : مهران
شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : مهران

 

بنام الله که تمامی ذرات عالم بسته به ذات مقدس اوست ...

بنام الله که عشق را در وجودم به ودیعه گذاشت ...

بنام الله که دستم را بخشندگی آموخت ...

به یاد بیاوریم ...

چه کارهایی ما را زیباتر می کند . دنیا را جای بهتری می کند و چه کارهایی را می توان فراموش کرد ... رها کرد ... سخت نگرفت ...

چه چیزی مهم تر از دیدن ٫ لمس کردن و حساس شدن است ؟

می بینیم !!! همه ی چیزهایی را که در اطرافمان می گذرد . این یعنی احساس مسئولیت ٫ تعهد ٫ احساس وظیفه ...

می شنویم !!! و این یعنی بی تفاوت نبودن ٫ در خواب فرو نرفتن ...

لمس می کنیم !!! سردی و گرمی را ٫ داشتن و نداشتن را ٫ لذت و رنج را و این یعنی انسان بودن ...

پس از انسان شدن نباید ترسید . هر چه بیشتر متعالی شوی بیشتر می بینی و بیشتر دریافت می کنی ...

زندگی در حال حرکت است . هر چه سبکتر باشی آسوده تر در مسیر پیش می روی ! آنوقت شگفتی های زندگی ترا از به پیش رفتن باز نخواهد داشت ...

یادمان باشد ! وقتی به دیگران فکر می کنیم آنها را جزیی از خودمان بدانیم . یادمان باشد که آنها آدمک های کوکی نیستند انسان هستند و به یادشان باشیم ...

باید به یاد بیاوریم ...

چه چیزهایی ارزش دوباره دیدن ٫ شنیدن و لمس کردن را دارد و چه چیزهایی را باید ندید و از کنارش رد شد و حتی یک لحظه هم روی آن مکث نکرد ...

وقتی قدم های تو به سمت زندگی بخشیدن محکم و مداوم به پیش می روند تو ردی از خودت به جای می گذاری که هر کس آن رد پا را پیدا کند هدایت می شود و راه خودش را پیدا می کند اما وقتی با تردید و پوچی و بی تفاوتی زندگی کنی هیچ ردی از تو باقی نمی ماند ...

بگذار رد پای تو ترا به سمت زندگی بخشیدن و پذیرش مسئولیت هدایت کند ...

بگذار هر حرکتی از تو نشانی باشد برای گم کرده راه ها تا مسیر هدایت را پیدا کنند و تو شمع و چراغی باشی در راه کسی یا کسانی و پیوسته از حق مدد بخواه ...

و از حق مدد بخواه ...

javahermarket



شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:21 ::  نويسنده : مهران

 

نامه عاشقانه ويکتور هوگو به همسرش

بياد داري که امروز يکسال از روزيکه سرنوشت من معلوم شد ميگذرد؟

آن شب فراموش نشدني بود که کنار هم نشستيم و راز دل به يکديگر گفتيم .چون با

دلي سوزان عشق بي پايانم را پيش رويت آشکار ساختم و تو نيز باسادگي پرده از

روي عشق پنهاني خويش برداشتي .سرودي در خود احساس کردم .دلم آسوده

گرديد و شادماني و خوشبختي ام از اين بود که دانستم کسي مرا دوست

دارد .اوه.ترا بخدا بگو که آيا هنوز آن شب را فراموش نکرده اي ؟بگو که آن شب را بياد

داري ؟زيرا غم وشادي و همه چيز من از آن شب است .هنوز يکسال از آن شب زيبا و

شاديبخش نگذشته است ولي در اين اندک زمان رنج بسيار برده ام . بگذار رازي را که

بهيچ کس جز تو نميتوانم بگويم برايت آشکار سازم.تو نميداني که آن روز که خانواده

مان از عشق ما آگاه گشتند و قرار شد ديگر من تو يکديگر را نبينيم و با هم سخني

نگوييم چقدر آشفته و پريشان شدم.بي درنگ به اتاق خويش رفتم و در تنهايي به

تلخي گريستم.

ابتدا ميخواستم به آغوش مرگ پناه ببرم ولي زود چهره زيبايت پيش چشمانم آمد و

دانستم که بايد براي عشق تو زنده بمانم.آنگاه بر تيره روزي خويش اشک ها

ريختم .زيرا آن بي تو و دور از زندگانيم از مرگ تلخ تر بود .

از آن روز هر جا ميروم هر کار ميکنم و بهرچه مينگرم روي ترا پيش چشمم ميبينم و

يکدم فراموشت نميتوان کرد.اميدوارم آنچه که در اين نامه ميخواني سبب اندوه و

آزردگيت نشود.

خيلي شادمان ميشوم اگر تو هم آنچه در دل داري بي پرده برايم بنويسي.امروز صبح

و عصر تو را ديدم .بايد هم ديده باشم زيرا امروز که يکسال از اقرار عشق من و تو بهم

ميگذرد نميبايست بدون شادکامي سپري گردد.

امروز صبح جرات نکردم که با تو حرفي بزنم چون اجازه نداده اي که تا بيست و هشت

ماه با تو سخني نگويم .هر چند اين فرمان مرا بسيار رنج داده است ولي باز هم گفته

ات را گرامي وارجمند شمرده فرمانبرداري نمودم .

ديري از شب گذشته است .تو اکنون بي خيال در خواب ناز رفته اي و نمي داني که

نامزد وفادارت همه شب پيش از خواب چند تار مويت را بنرمي بر لب مينهد و با پاکي

ميبوسد.

                                                                               ويکتور تو

javahermarket



شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 9:59 ::  نويسنده : مهران

و هیچ کس نفهمید که خدا هم تنهایش را فریاد میزند :

قل هو الله احد

 ...........................................................................

شیعه مینالد میدانی چرا؟

یاد دارد ماجرای کوچه را

..........................................................................

دیشب گرسنه بود کودکی که مُرد .... چه آسان به خاک پس دادیمش

و همسایه اش ..... زیارتش قبول ... از سفر برگشت..... مکه رفته بود!

.........................................................................

زیاد به درگاه خدا دعا نکنید.... چون ممکن است شما را به عنوان

اسپم معرفی کند

............................................................................

 

چرا مردم قفس را آفریدند؟

چرا پروانه را از شاخه چیدند؟

چرا پروازها را پر شکستند؟

چرا آوازها را سر بریدند؟

پس از کشف قفس، پرواز پژمرد

سرودن بر لب بلبل گره خورد

کلاف لاله سردرگم فرو ماند

شکفتن در گلوی گل گره خورد

چرا نیلوفر آواز بلبل

به پای میله‏های سرد پیچید؟

چرا آواز غمگین قناری

درون سینه‏اش از درد پیچید؟

چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت؟

چه شد آن آرزوهای بهاری؟

چرا در پشت میله خط خطی شد

صدای صاف آواز قناری؟

چرا لای کتابی، خشک کردند

برای یادگاری پیچکی را؟

به دفترهای خود سنجاق کردند

پر پروانه و سنجاقکی را؟

خدا پر داد تا پرواز باشد

گلویی داد تا آواز باشد

خدا می‏‏خواست باغ آسمان‏ها

به روی ما همیشه باز باشد

خدا بال و پر و پروازشان داد

ولی مردم درون خود خزیدند

خدا هفت آسمان باز را ساخت

ولی مردم قفس را آفریدند

..............................................................

 

یه زمانی خیلی سال پیش وقتی آدما ناراحت می شدن ، یه چیزی از گوشه ی چشمشون مثل یه قطره می چکید .... احساس قشنگی بود ، اما هیچکی اسمشو نمیدونست . بعد اون تموم عاشقان جمع شدن و اسم این قطره رو گذاشتن اشک و اسم این احساس رو گریه ...

.................................................................................

عشق واقعي مثل روح ميمونه همه در موردش حرف ميزنن ولي خيلي کمن اونايي که ببيننش

...............................................................................

وقتی گلدان شکست

مادر گفت حیف شد

پدر گفت زیبا بود

برادر گفت لطیف و شاد بود

خواهر گفت مال من بود

اما وقتی قلب کوچک من شکست

کسی حتی اخ هم  نگفت

.............................................................................

شاید نشود به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت ،

 ولی می شود هم اکنون آغاز کرد و یک پایان زیبا ساخت

.................................................................................

هميشه غمگين ترين و رنج آورترين لحظه ادم توسط همون کسي ساخته ميشه که شيرين ترين و به ياد ماندني ترين لحظه را براي آدم بوجود آورده

.....................................................................

نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات می ذارن نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن

..............................................................


.............................................................

سا قیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست

ساقیا امشب مخالف می نوازد تار تو
یا که من مست و خرابم یا که تارت تارنیست

javahermarket



ادامه مطلب ...


دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 17:47 ::  نويسنده : مهران

 

خواهرم در کوچه آرایش مکن 

 

 

 

 

از جوانان سلب آسایش مکن 

 

 

 

 

گیسوان از روسری بیرون مریز 

 

 

بر مسیر دیدگان افسون مریز 

 

 

خواهرم دیگر تو کودک نیستی 

 

 

 

 

فاش می گویم عروسک نیستی 

 

 

 

 

خواهرم این لباس تنگ چیست؟ 

 

 

پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟

 خواهرم این قدر طنازی مکن

 

با امور شرع لجبازی مکن

javahermarket



یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : مهران

 

 


 

رو سر بنه به بالين تنها مرا رها كن

ترك من خراب شبگرد مبتلا كن

ماييم و موج سودا شب تا به روز تنها

خواهي بيا ببخشا خواهي برو جفا كن

از من گريز تا تو هم در بلا نيفتی

بگزين ره سلامت ترك ره بلا كن

ماييم و آب ديده در كنج غم خزيده

بر آب ديده ما صد جاي آسيا كن

خيره كشي است ما را دارد دلي چو خارا

بكشد كسش نگويد تدبير خونبها كن

برشا خوبرويان واجب وفا نباشد

اي زرد روي عاشق تو صبر كن وفا كن

درديست غير مردن كانرا دوا نباشد

پس من چگونه گويم كين درد رادواكن

در خواب دوش پيري در كوي عشق ديدم

با دست اشارتم كرد كه عزم سوي ما كن

گر ا‍‍ژدهاست بر ره عشق است چون زمرد

از برق اين زمرد هين دفع اژدها كن

javahermarket



17 فروردين 1390برچسب:, :: 18:22 ::  نويسنده :

سلام دوستان

چند تا عکس 4 بعدی براتون گذاشتم ببینید و حال کنید فقط نظر یادتون نره

و اینکه این ها فقط نقاشی هستند اشتباه نکنید

 

 

برای دیدن بقیه هم برید تو ادامه مطلب

javahermarket



ادامه مطلب ...


 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب