موضوعات
آرشيو وبلاگ
![]()
بزرگترین وبلاگ علمی تفریحی یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:, :: 10:7 :: نويسنده : مهران
گر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید اگر خواننده بودم فقط از عشق می خواندم اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم
زندگی چیست؟ زندگی مانند اتوبوس شلوغی است که جایی برای نشستن نیست و وقتی خلوت میشود و می خواهی بشینی راننده داد می زند پیاده شوید اخر خط است چهار شنبه 4 آبان 1390برچسب:مرگ استیو جابز " استیو جابز " مدیر عامل اپل , :: 12:49 :: نويسنده : مهران
استیو جابز درگذشته است. در اعلامیه مختصری که از سوی اپل منتشر شده است آمده است: اپل یک نابغه خلاق و رؤیایی را از دست داده است و دنیا دچار فقدان یک انسان شگفتانگیز شده است. آنهایی از ما که بخت کافی برای شناخت و کار با استیو جابز را داشتند، یک دوست عزیز و مربی مشتاق را از دست دادهاند. استیو از خود شرکتی به جای گذارد که فقط خود او میتوانست، ایجادش کند و روح او برای همیشه در مؤسسه اپل خواهد بود. در هنگام مرگ دوستان و خانواده جابز در کنارش بودند و او با آرامش درگذشت. به عنوان یک وبلاگنویس و یک مشتری محصولات اپل، درگذشت جابز در این ساعات بامداد غمزدهام کرده است. اطلاع من از این خبر به واسطه یکی از محصولات اپل صورت گرفت: آیپد، تبلت پرتابل و فوقالعادهای که حتی در هنگام خواب در کنارم است و صبح، زمانی که زودتر از همیشه از بیدار شدم و تصمیم گرفتم برای گذشت دقایق خبرها را مرور کنم، با ناباوری و در حالی که آرزو میکردم که خبر درست نباشد، خبر فوت جابز را در صدر اخباری دیدم که دقایقی پیش منتشر شده بود. شما حتی اگر یک کاربر ایرانی محصولات اپل باشد و نتوانید از همه قابلیتهای محصولات اپل استفاده کنید و حتی اگر کاربر هیچ محصول اپل نباشید، تأثیر جابز در زندگیتان بایستی کم یا بی محسوس باشد. آیفون و آیپد و آیپاد و مک و iOS و فروشگاه محصولات اپل، شیوه زندگی و نگرش را در این چند ساله تغییر دادهاند. مدیریت و تأثیرات جابز بر اپل، نحوه سرگرم شدن، تعامل ما با کامپیوتر، خرید محصولات موسیقیایی و دسترسی ما را به اخبار تغییر داده است. حتی اگر کاربر محصولات اپل نباشید، باز هم تأثیر جابز از طریق ایجاد حس رقابت و دادن ایده به شرکتهای رقیب، باز هم در زندگی شما رخ مینماید. به راستی بدون آیپد، شاهد مطرح شدن چیزی به نام تبلت بودیم و این همه تبلت متنوع را در بازار مشاهده میکردیم؟ اما تأثیر جابز بر کسانی که در زندگینامه او تعمق کردهاند و همواره سخنرانیها او را دنبال کردهاند، از این هم والاتر است. من در این چند ساله ساعتهای مدیدی سخنرانیها جابز را با دقت تماشا کردهام و در حرکات و شیوه ارائه محتوای او دقت کردهام، همیشه در خیال حتی ملبس به لباسهای محبوب جابز، خود را در حال سخنرانی به سبک و سیاق او دیدهام و آرزو کردهام که قدرت ومهارتی به مانند جابز، در برقراری ارتباط مؤثر حتی در نشستهای کوچک داشته باشم. از سوی دیگر، مداقه در زندگی و کار جابز ما را با تجلی عملی بسیاری از مفاهیم انتزاعی آشنا کرده است: خودباوری، پشتکار، شهامت، عشق به کار و ایدهپردازی و شاید بهتر باشد بگویم رؤیاسازی. بله! جابز یک رؤیاساز به تمام عیار بود، او که فرزند یک مهاجر سوری و مادری امریکایی بود، از همان ابتدا، زندگی سادهای را در پیش رو نداشت. حتی مادر و پدر بیولوژیکاش، او را نخواستند و بزرگ کردن او را یک خانواده مهربان دیگر قبول کرد. اما جابز به رغم این آغاز نه چندان خوب، افکار بزرگی در سرمیپروراند. نه! تصور نکنید که جابز هیچگاه در زندگیاش دچار تزلزل و سختی در مسیر راهش نشد، زمانی او به عرفان هندی علاقهمند شد، زمانی محترمانه عذرش را از اپل خواستند، در آغاز کار او باید در برابر ابرشرکتهای آن زمان قد علم میکرد و خودی نشان میداد، در چند سال اخیر هم او در برابر یک بیماری دشوار با شهامت مقاومت کرد و تا آخرین ساعاتی که توانی در بدن داشت، کار را رها نکرد. برق چشمان استیو، شوق نمایان در حرفهایش، نحوه گام برداشتنهایش در همایشها و اعتماد به نفس فوقالعاده و شیوه مدیریت موفقاش، را هیچگاه فراموش نخواهیم کرد. آیا ما به مانند استیو میتوانیم به ایدهها و آرزوهای ذهنی خود وفادار بمانیم؟ آیا رؤیاسازی، تخیل، ابتکار و مفهومسازی در اعماق سلولهای خاکستری مغز ما، هنوز مجالی برای خودنمایی دارند؟ یا اینکه ترس از جبر جغرافیایی و واهمه از دشواری عملی کردن ایدهها و ایدهآلها چنان دیوارهای بلندی و رسوخناپذیری هستند که حتی به ما اجازه فکر کردن به یک مبارزه جانانه در زندگیمان را نمیدهند. همه تلاش ما باید این باشد که وقتی به انتهای کار نزدیک میشویم بتوانیم به مانند جابز با رضایت به پشت سر و مسیری که پیمودهایم نگاه کنیم و به جای دریغ و افسوس، به مانند آن ترانه زیبای فرانک سیناترا با خود بگوییم که من در زندگی راه و مسیر خود را رفتهام و علیرغم فراز و نشیبها، مبارزه شخصی خود را کردهام. ادامه مطلب ... پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : مهران
دانشجویی پس از انکه در درس منطق نمره نیارود نزد استاد خود رفت و گفت استاد آیا شما از منطق چیزی می دانید ؟ استاد گفت : بله اگر چنین نبود الان من یک استاد نبودم ... دانشجو گفت من از شما یک سوال می پرسم اگر جواب دادین من نمره خود را می پذیرم ولی اگر نتوانستید باید نمره کامل را به من بدهید ... استاد پذیرفت . دانشجو گفت : ان چیست که منطقی است ولی قانونی نیست ، قانونی است ولی منطقی نیست و نه قانونی است و نه منطقی ؟؟؟ استاد پس از تاملی طولانی نتوانست پاسخ دهد پس مجبور شد نمره کامل درس را به دانشجو بدهد . بعد از مدتی استاد به بهترین دانشجو خود تماس گرفت و همان سوال را پرسید دانشجوبلافاصله پاسخ داد : شما 63 سال سن دارید و یک همسر 35 ساله دارید که این قانونی است ولی منطقی نیست ، همسر شما یک معشوقه 25 ساله دارد که این منطقی است ولی قاونی نیست و این حقیقت که شما به معشوقه همسرتان نمره کامل داده اید در صورتی که باید آن درس را رد می شد نه منطقی است و نه قانونی !!!!!! نظر شما چیه ؟پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : مهران
![]() فکر می کرديم عاشقی هم بچگيست... اما حيف اين تازه اول يک زندگيست... زندگی چيزيست شبيه يک حباب... عشق آباديه زيبايیست در سراب... فاصله با آرزو های ما چه کرد... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد!؟
پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : مهران
جملات عاشقانه (مخصوص دوران نامزدی و اس ام اس به ......) دوستت ندارم به اندازه ی اقیانوس، . چون یه روز به آخرش میرسی . دوستت ندارم به اندازی خورشید، . چون غروب میکنه . دوستت دارم . به اندازی روت که هیچوقت کم نمیشه مهران پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : مهران
پیرمرد کارگری از داخل جیب پوسیده اش سکه ای درآورد تا صدقه دهد،
روی صندوق صدقات جمله ای نوشته بود که پیرمرد را منصرف کرد.
وآن جمله این بود :
"صدقه عمر را زیاد می کند" |
|||||||||||||||||||||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
|||||||||||||||||||||||
![]() |