درباره وبلاگ


هیچ کس تنهاییم را حس نکرد هیچ کس تنهاییم را لمس نکرد هیچ کس تنها بودنم را درک نکرد هیچ کس تنها بودنم را ندید چرا هیچ کس مرا باور ندارد؟ هیچ کس... چرا؟ خدایا چرا اینقدر تنهایم؟


ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 19
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 1079
بازدید کل : 389356
تعداد مطالب : 317
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1

فال روزانه

javahermarket

بزرگترین وبلاگ علمی تفریحی
جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:57 ::  نويسنده : مهران

 

نام کتاب: آموزش برنامه نویسی برای سیستم عامل سیمبیان
نویسنده: موسی مرادی
فرمت کتاب: PDF
تعداد صفحات: 38
منبع : میهن دانلود
برای دانلود کتاب به ادامه مطلب بروید

javahermarket



ادامه مطلب ...


جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : مهران

الهي آخرين خونه تکوني مجرديت باشه،

نيت کن و واسه  3نفربفرس تاآخر عيدخبراي خوبي ميشنوي،

اگه زنجيرو قطع کني تا 3سال هيچ خواستگاري نميبيني!

javahermarket



جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : مهران

داشتم واسه دختر خالم تعریف میکردم رفتم بلیط بگیرم دیدم یه صف نجومی جلو در وایستاده.  یهو دوستمو دیدم اول صفه. دختر خالم میگه دادی اون بگیره؟ پـَـ نـَـ پـَـ یه آن یاد تو افتادم که نکنه بخاطر رعایت نکردن حق دیگران دعوام کنی، رفتم ته صف واستادم

***************************

سر کلاس استاد یه سوالی پرسید گفت : کی جوابشو میدونه؟ منم دستم رو بلند کردم . گفت شما میدونید؟ گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ میخواستم بگم رو من حساب نکنین چون نمیدونم

***************************

رفتم کلی فروشی به یارو میگم اقا یه 20 تا ازین جارو دسته بلندا میخوام. میگه واسه فروش میخوای ؟ پـَـ نـَـ پـَـ مدرسه جادوگری زدیم میخوام ببرم واسه بچه های ترم 1

***************************

طرف با دوست دخترش نشسته یكدفعه باباش میبینش !؟  میگه : تویی پسرم !؟  میگه : پـَـ نـَـ پـَـ  من یه پرندم آرزو دارم تو باغم باشی ....

***************************

به موبیل فروش میگم قاب گوشیمو عوض کن میگه الان؟ پـَـ نـَـ پـَـ ساله دیگه. میگه کامل عوض کنم ؟  میگم پـَـ نـَـ پـَـ نصفشو الان نصفشم همون ساله دیگه

***************************
پسره : دانشگاه میری؟! دختره: پـَـ نـَـ پـَـ نشستم تو خونه آشپزیو خانه داری یاد بگیرم فردا شوهر کردم به ننه بابام فحش ندن

javahermarket



جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : مهران

با پدر خانومم داشتیم فیلم نگاه میکردیم. توی سکانس یه زن بود و دو تا مرد. گفتم اینکه حامله س؟ پدر خانومم گفت زنه؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ اون یارو سیبیل کلفته (دایی مرتضی)

***************************

رو در سرویس بهداشتیه شهر نوشته بود 100 تومان. رفتم و برگشتم میگم پول بدم؟ میگه پـَـ نـَـ پـَـ چک روزم قبول میکنیم. شهرداری گفته 3% تخفیف نقدی هم داره!!!

***************************

رفتم تو یه سی دی فروشی به یارو میگم آقا سی دی خام دارین؟ میگه واسه رایت کردن میخوای؟ پـَـ نـَـ پـَـ دارم خودم رو واسه المپیک لندن آماده می کنم میخوام با اینا پرتاب دیسک تمرین کنم!

***************************

رفتم خدمات کامپیوتری میگم آقا یه سی دی بدید. میگه سی دی خام؟ پـَـ نـَـ پـَـ رو ذغال کبابش کن، فقط قربون دستت حسابی مغز پخت بشه

***************************

بچه 11 روزه همون خواهرم که باردار بود رو بردیم دکتر اطفال، خواهرم بچه بغل نشست کنار یه خانم که نوه ش رو آورده بود. خانمه: نوزاده؟!! پـَـ نـَـ پـَـ خاله ریزه س، با قاشق جادویی کوچیک شده، تو قنداق فرنگی گذاشتیمش کسی شک نکنه

***************************
بهش گفتم سی دی مادربردت رو بده کار ضروری دارم؟ رفت خونه و بعد دو ساعت اومده. میگه : همونی که روش نوشته گیگا بایت؟ گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ همونی که نوشته گلچین شاد بندری 90

javahermarket



جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : مهران

رفتم نونوایی یارو میپرسه نون میخوایید؟ پـَـ نـَـ پـَـ اومدم دست و پامو آردی کنم برم سروقت شنگول و منگول

***************************

رفیقم صندلی عقب ماشین تخم مرغ گذاشته بود ! میخوردن به هم صدای شکستنشون میومد ! گفت: تخم مرغا دارن میخورن بهم؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ دارن همدیگه رو می بوسن و نوازش میکنن

***************************

رفتم پیست اسکی میگم : تیوپ داری؟ میگه : میخوای بــاهاش سُر بخوری ؟ میگم : پـَـ نـَـ پـَـ میخوام پنچریش رو بگیرم

***************************

صفحه لمسی گوشیم خراب شده بردمش نمایندگی بعدش زنگ زده میگه مشکل از صفحه لمسیشه. پـَـ نـَـ پـَـ من فک کردم مشکل از منه نگو از صفحه لمسیش بوده !!

***************************

داریم حکم بازی می کنیم، بابابزرگم یار منه! من حکم می اندازم، بابابزرگم: حکم لازم؟ من : پـَـ نـَـ پـَـ اومدم پز بدم که من هم حکم دارم تا دلتون بسوزه.

***************************
گوشیم و ورداشتم رو صفحش "ها" میکنم.  رفیقم میگه میخوای تمیزش کنی؟ میگم: پـَـ نـَـ پـَـ واسه یکی پیام صوتی بدون متن میزارم

javahermarket



جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : مهران
جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : مهران


مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح - با لباس سبز رنگ - از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند...
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی... اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
دکتر: هه! شوخی کردم... زنت همون اولش مُرد!!!

javahermarket



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب